استفاده از نورهای غیرطبیعی خیلی مورد پسند من نیست. زمان ثبت این عکس مربوط میشه به آخرین ساعاتی که میتونستم بدون روشنکردن چراغ و صرفاً با استفاده از همون نور محدودی که از پنجرهی رو به دیوارم، میتابید پشت میز بشینم.
عکس برای بعدازظهر روز امتحان فیزیک ترم اوله. وقایع اون روز تا حدودی تو ذهنم هستن. اینکه تا ساعت چند همونجا ساکن مونده بودم و به همین منظره نگاه میکردم، اینکه تنها بودم و مثل اکثراوقات از تنهاییم راضی بودم و اینکه شبش چقدر تو یوتیوب چرخ زدم و درنهایت چند روز بعدش یوتیوب رو پاک کردم.
اگه الان باز بخوام همونجا رو تخت الهه بشینم و عکس بگیرم، احتمالاً یه عکس شبیه همین از آب دربیاد با این تفاوت که چندتا آیتم کم و اضافه شدن. کتابهای درسی جاشون رو به صاحبان اصلی اون ردیف دادن. مشخصا کاپشن زرد دیگه رو صندلی نیست ولی اون پتو هنوز همون جاست. تو قفسهها آفتابگردون و شکوفهی بادوم و یه کوزهی کوچیکِ میناکاری شدهس. یه ساز دهنی همون دور و بره و یه بوکمارک که تو صفحهی شروع درخت مقدس، گذاشته شده و چندتا چیز دیگه.
ولی قاب الانِ اتاق، قاب دلخواه من نیست.
انگار که فقط تو همون روز و با همون میزان نور اندک و همون حس رخوت و رضایت از تنهایی و کاپشن زرد روی صندلی میتونست قاب محبوبم باشه.
باتشکر از مائده برای دعوتش :* منم از یاور همیشگیم شیدا و هرکسی که میخواد شرکت کنه ، دعوت میکنم :)))
چالش از اینجا شروع شده.
- چهارشنبه ۵ شهریور ۹۹ , ۲۲:۳۰